از این زندگیه کوفتی بدم میاد

از این زندگیه کوفتی بدم میاد 

از این بی اعتناییش به خونوادم بدم میاد 

از اینکه مادرم اینقدر براش ارزش و احترام قائله و اینقدر از خودش واسه ی این عوضی  مایه میذاره و این لعنتی چشم نداره ببینه بدم میاد 

بدم میاد از این رفیق بازیاش  

بدم میاد از این نبودناش 

از این دیر به خونه اومدناش

بدم میاد که هرجور دلش میخواد با من حرف میزنه بعد که میخواد از دلم دربیاره شوخی و قلقلک رو آغاز میکنه  

بدم میاد از این خودخواهی هاش 

خیلییییییییییییییییییییی خودخواهی نکبت

بدم میاد 

بدم میاد 

کثافت  

تویی که درک نداری 

تویی که بلد نبودی زن داری کنی 

تو که یه ارزن از دستت نمی افته 

تو که میمیری اگه یه پاکت شیر بخری 

تو که از خونواده ی من بدت میومد 

تو که با سختی منو به دست آوردی و اینقدر آسون داری منو از دست میدی 

تو که بهم گفتی داغون شدم تا به دستت آوردم اما از همون روز اول حالیت نبود باید چطوری همسرداری کنی 

تو که حاضر نیستی برای من کوچکترین خرجی کنی و از همون روز اول عروسی تا الان برای فروش طلاهای من  و زدن به جیب پولاش واسه خودت نقشه میکشی 

تو که ............................................................................. 

برو بمیر 

بمییییییییییییییییییییییییییر لعنتی 

بهترین روزا و ماهها و سالهای عمرم رو به پات گذاشتم و ............................ 

 

 

                                    این عشق برای من هیچ نداشت 

اما 

                      گلهای بالشم را باغبان خوبی بود اشکهای هرشب من 

 

 

 

                                            تو یادت نیست  

اما 

                                           من خوب یاد دارم  

                    که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب میترسید .....!

نظرات 2 + ارسال نظر
مسافر دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ http://doncorleone.blogsky.com

سلام
خیلی دلم گرفت
والا نمیدونم چه راهنمایی باید بکنم و به نظرم بهتره که با پدرت صحبت کنی و احساست رو خیلی راحت باهاش در میون بزاری چون اون خوب جنس خودش رو میشناسه
اگر بگم صبوری کن میشه حکایت خود من و الان 25 ساله که منتظرم که یه روزی همه چی درست بشه و اگر بگم جدا شو فکر نکن اوضاع خوبی در انتظارت خواهد بود چون ببخشید الانه همه به کسی که جدا شده به چشم یک فاحشه نیگاه میکنن و حتی تو خود خونه هم اذیتت میکنن و بهت تیکه میندازن
حتما و خیلی جدی با پدرت یک بار بدون حضور اون و یک بار با حضور طرف صحبت کن
فکر کنم اینطوری بهترین نتیجه رو بگیری

سلام
من تو اینجور حرف زدنا با پدرم راحت نیستم میتونم با مادرم قشنگ حرف بزنم اما اصلا دلم نمیخواد بدونه من از زندگیم راضی نیستم . دلم نمیخواد با دیدن ناراحتیه من ناراحت بشه
به خدا منم این چند سال فقط به امید اینکه یه روزی همه چیز درست میشه نشستم
نکنه منم جوونیم و اعصابم رو الکی دارم سرمایه ی این زندگیه لعنتی میکنم؟!!!!

مسافر یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:36 ب.ظ http://doncorleone.blogsky.com

سلام
بگذار پدرت ناراحت بشه ولی مشکل شما رو حل کنه چون تنها کسی که میتونه هم تورو و هم شوهرت رو درک کنه پدرت هست و بس
مادرت از رو احساساتش یه چیزی میگه که اوضاع آروم بشه ولی پدرت حتما حلش میکنه
شعی خودت رو بکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد