طَرَف

گاهی اوقات برای اینکه طَرَف رو برگردونی طرف خودت باید چند روزی غرورت رو بذاری کنار 

یه کمی لِه شدن هم لازمه 

و کمی تا قسمتی کوچیک شدن 

و الان دیگه طَرَف مالِ توه .......... 

برو حالشو ببر!

حفظ قرآن

سلام دوستای مهربونم 

خوبید انشاله؟ 

توی این روزها و شبها ما رو هم دعا کنید . 

بچه ها میخوام شروع به حفظ قرآن کنم ( البته معنی آیه ها رو هم بخونم که بدونم چی دارم حفظ میکنم ) 

قرآن خیلی خیلی خوبه و به انسان آرامش میده . 

حس میکنم وقتی دارم میخونمش طراوت و پاکی توی رگ هام جاری میشه . 

و چقدر خوبه که از قرآن درس بگیریم و ازش چیزهای زیادی یاد بگیریم . 

بیایید شما هم شروع به حفظ و عمل به قرآن کنید . 

باشه ؟

گُلبونش بِلَم

قربونش برم که وقتی بد نگاش میکنم ( نگاش میکنم و بدون اینکه بهش لبخند بزنم صورتمو برمیگردونم سمت دیگه ) اینقدر مظلومانه و معصومانه نگام میکنه فداش شم  

 

پ . ن : دیشب خواب دیدم یه نی نی کوچولو داشتم  !!!!!!! واااااااای چه باحال بود !

زن محکوم بدون جرم دنیا...

دلم میخواد بدون هیچ تعصبی مطلب رو بخونید.و آخر هم بخونید هرچند طولانی هست.امروز اجازه میخوام مستقیم با آقایون عزیز حرف بزنم...طرف حرف من اونهایی هستند که زنهاشون عاشقشون هستند...واقعا براشون بانوی زندگی هستند...و برای کسایی که عاشق زندگی و عشقشون هستند و میخوان با دوام بمونه این زندگی...

زن محکوم بدون جرم دنیا:

چون متولد میشوی محکومی که چرا پسر نیستی...پسر نسل را دوام میبخشد...

و این شروع یک زندگیست...محکوم بی اینکه جرمی مرتکب شده باشی...

قوانین رو شرح نمیدم تفاوت ها رو نمیگم شاید همه بدونیم...قضاوت نمیکنم در حدش نیستم...

یه گپ دوستانه هست و درد خیلی از زنهایی که از ترس نه و به خاطر گرم نگه داشتن کانون

خونه هاشون مهر سکوت ابدی به لبهاشون زدن و این درد رو با خود به خونه ابدی میبرن...

نمیخوام از نامردی ها بگم...نه! میخوام از کوتاهی ها بگم...کوتاهی های که شاید متوجهش نیستید.

وقتی سرشار از انرژی از خونه میزنید بیرون همه وقتتون هدفتون این هست که یه لقمه نون حلال

پیدا کنید و با دست پر برگردید خونه...اونی که وقت رفتن با چشم بدرقتون کرد،همه اون ساعت ها

همه اون دقیقه ها،همه اون ثانیه تو تنهایی خودش به شما فکر میکنه...

گواه:وقتی میای خونه تمیز و مرتبه...خانوم خونه لباس تمیز و زیبا پوشیده...بوی غذا خونه رو پر کرده...

همه اینها که از اون به عنوان وظیفه زن یاد میشه به خاطر شماست نه به خاطر وظیفه...

که اگر برای وظیفه بود با هزار راه میشد خونه رو اداره کرد اونم در یک ساعت...

شما گرم کارید در طول روز...با هزار نفر سر و کله میزنید...شاید تو طول روز یکبار هم به یاد اونی که

دلبسته شماست نیفتید...موجهِ براتون...دارم کار میکنم برای تو...به خاطر تو...برای آسایش تو...

ولی یکبار برای خودتون آسایش رو معنا کنید...یکبار!

شما گرم کارید و اصلا گذشت ساعت ها رو نمیفهمید...و ظهر میشه...راهیه خونه میشید...

همه اون ساعت ها چشمش به گوشی تلفن هست...به گوشی موبایل...شاید یک تلفن...

شاید یک مسیج...شاید یک دوست دارم...ولی این اتفاق نادره...کمیابه...

موجهِ براتون...توجیهش میکنید...وقت نبود...وقت نشد...ولی باز هم یک ثانیه منصف باشید...

یک دوست دارم چقدر وقت میگیره؟تو زمونه ای که هرکی حداقل یه گوشی تو جیبش هست...

تو طول روز شاید دست ده ها نفر رو میگیرید...ده ها کار خیر...ده ها دلجویی...

موجهِ...باید به دیگران کمک کرد.این رسم مسلمونیه...

باز هم یک ثانیه تفکر...شاید اونی که دلبسته تو هست...بیشتر از هر کسی تو اون لحظه محتاج

یک جرعه محبتت باشه...شاید همون لحظه گونه هاش خیس باشه از اشک داغی که برای شما

رو صورتش میلغزه...شاید برای شما اتفاق نیفتاده...گاهی گرسنه نیستی تشنه نیستی

ولی داری میمیری...بخدا مردن اون نیست که نفس نکشی و بدنت دست قبر...

گاهی میشه ثانیه ای هزار بار میمیری بی اینکه برات عزا بگیرن...

تو اون ثانیه ها بدن زن هیچی لازم نداره جز یک جرعه محبت از همسرش از عشقش...

همین بخدا...به همین سادگی...نه لباس میخواد نه پول نه گردش نه تفریح...

هیچی نمیخواد...فقط یک لحظه دستاش رو بگیر.تو چشاش نگاه کن...بگو دوست دارم...

بگو مهمه که هستی...بغلش کن...محکم بغلش کن...شاید برات پیش نیومده ولی گاهی

انگار همه بند بند بدن داره متلاشی میشه...هیچ بیماری نیست...یک لحظه آغوش گرم عشق

دواشه...اینکه یکی که عشقت هست همسرت هست محکم بغلت کنه...نذاره اون بدن متلاشی بشه...

اره شاید متوجه نباشی...ولی اونی که عاشقت هست همسرت هست بیشتر از هرکسی بهت

احتیاج داره...شاید دستگیری تو دلجویی تو به دیگری دلگرمی بده و اگر نباشه هم زندگی اون طرف

عوض نمیشه نه خانی اومده و نه رفته...ولی همون محبت تو دلبسته تو رو زنده میکنه و نبودش

اون رو میکشه...قضاوت نکنید...معنای این حرف این نیست که همه عالم رو رها کن بچسب به عشقت

 و همسرت...نه! وسیع تر فکر کن...هوا لازمه تا نفس بکشی درست؟ باید هوا باشه تا زنده باشی

 تا بتونی دست خلق رو بگیری؟تا بتونی کار کنی...تا بتونی....همسرت و عشقت هواست...و تو

 براش هوایی...اول نفس بکش هوا رو به ریه هات بفرست بعد برو به هرکاری که مایلی برس...

به همه کمک کن مال اندوخته کن...برای مادرت پسر باش برای خواهرت برادر...فقط اول نفس

بکش...نفس بده بعد برو...یه لحظه محبت به عشقت و ساعتها وقت برای خدمت به خلق...

بخدا همین کفایت میکنه...ولی اول نفس...چون شاید دیر بشه...اکسیژن نرسه به بدن...و

خیلی چیزها از دست بره...نشه روزی بهش نفس ندی و بری...زنده بودنش احتمالیه تا برگردی...

اگر اومدی و دیدی روحش مرده دنبال دلیل نگرد...اگر روح بمیره...سخته احیای اون...

قدرت دست تو هست...تو مردی...تو باید پول در بیاری تا خانومت بتونه غذا بخوره و ...

دیدی گاهی پیش میاد نشستی یکی رو که ایستاده صدا میکنی و میگی:

حالا که وایسادی یه لیوان آب هم به من بده...معطل هم بشی مجدد تقاضا میکنی...

ولی تجسم کن پا نداری بلند شی...حالا با چه حالی از کسی میخوای بهت آب بده...

و معطل که میشی احساست چطوریه؟تا آخرش رو بخون...تو خود حدیث مفصل بخوان...

وقت ازدواج رفتی انتخابش کردی...شب شب تو بود...اون مال تو بود...وجودش رو تقدیمت کرد...

هر ثانیه از عمرش وقف تو بود بی دریغ...بی منت...

درد میدونی یعنی چی؟ امروز که نخوایش...بهش بگی برو...طلاق هم با تو هست...

خدا بهت اینهمه قدرت و اختیار داد که چطور باشی؟ چطور زندگی کنی؟

وقتی شب ها خسته میای خونه...اینقدر خسته که حتی یادت میره به صورتش نگاه کنی...

امروز برای تو آرایشگاه رفته...امروز برای تو موهاش رو رنگ کرده...یادت میره...خسته ای...

برای اون جون کندی...با شوق میاد برات آغوش باز کنه...یک کلمه تو که خیلی خسته ام

همه شوقش رو میکشه...تو خودش فرو میره...تو میبینی که یکی شام رو میاره میشینه کنارت

رختخوابت رو آماده میکنه...تو دلش رو کسی نمیبینه...و اشک های که مدام قورتشون میده...

تو سرت رو میذاری رو بالش خوابی...اون بیداره...میخواد دستات رو بگیره...حداقل وقتی خوابی

گرمی دستات آرومش کنه...بازم خودداری میکنه...مبادا بیدار بشی...

اره به اینجا رسیدی اعتراض کن...بگو خب خسته میشم بگو خب جون ندارم منم آدمم...

حرف منم دقیق همینه...اگر یادت باشه که یارت نفست هست میدونی که اون تنها چیزی هست

که میتونه خستگی رو ازت دور کنه اگر بهش مجال بودن بدی...

یه نگاش بکن دستش رو بگیر ببین چطوری جون و دلش رو میذاره برات تا دوباره زنده ات کنه...

اره یکی هست همیشه منتظرته...یکی هست همیشه دوست داره...یکی هست همیشه تو رو

میبخشه...حالا که اون همیشه هست...حالا که همیشه دوستم داره...حالا که منو درک میکنه...

حالا که مال منه...دیگه بدست‌ آرودمش...پس میذارمش تو اولویت آخر...

و خدا نکنه که این دوست داشتن این بودن...این همیشه خوب بودن برات تکراری بشه...

که دیگه مرگ زن حتمیه...

این جمله رو دکتر علی شریعتی گفته:" مردان در صید عشق،به وسعت نامتناهی نامردند. گدایی عشق می کنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشده اند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جای می آورند. "

فقط پول کافی نیست...و این جمله که هرکاری میکنم برای تو هست...اول ببین اون چی میخواد

اگر عشقت رو بخواد هرچی از ثانیه های با او بودن بزنی برای پول اون رو به مرگ نزدیک تر کردی...

هیچی نگو...قضاوت نکن یه کاری میگم بکن:

همین امروز برو درست روبروش وایسا.دو تا دستش رو با دستات بگیر...تو چشاش نگاه کن...

بگو عزیزم دوست دارم...بگو هرچی تو دلت هست رو بهم بگو...

دو حالت داره:

یا بغلت میکنه و دستاش رو دور گردنت میپیچه و میگه منم دوست دارم...تو دلم فقط عشقت هست...

مستقیم تو چشات نگاه میکنه...

در این صورت بهت تبریک میگم...تو بردی...تو مردونگی رو رو سفید کردی...

ولی اگر دستاش تو دستات لرزید...سرش رو انداخت پایین...وقتی صورتش رو با دستت گرفتی

دیدی گونه هاش خیس اشکه...اگر به جای اینکه مستقیم تو چشات نگاه کنه سرش رو تو

سینه ات قایم کرد...

برات متاسفم تو باختی...به مردونگیت باختی...به زندگیت باختی...به خودت باختی...

به قدرت و اختیاری که خدا بهت داده باختی...تو به خود خدا باختی...

الهی خیلی دیر نشده باشه...بتونی این نمره منفی رو جبران کنی...

الهی خیلی دیر نشده باشه...هنوز روحش زیر هوا باشه...بشه احیاش کرد...

که اگر دیر شده باشه...محبت هم جیره بندی شده انگار...داریم به محبت کم اکتفا میکنیم...

همدیگه رو سیراب از عشق و محبت نمیکنیم...چرا؟ اینم خرج داره؟ اینم سخته؟

یعنی باید آرزوی یه دل سیر محبت و عشق هم به دلا بمونه...

زن مثل گل لطیفه.دلش عین برگ گل نازکه...یه کم بیشتر مراقب باشید...

با اون محبت جیره بندی شده روح زن زنده نمی مونه...

روزگارم گله مندی شده است.. من بگریم تو بخندی شده است...

از دلم یاد نکردی شاید.. عشق هم سهمیه بندی شده است...