می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس. و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن دلت نباش! میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند. و جنسش عوض نمی شود ... و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ... و تو مرا داری ... برای همیشه! چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ... چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ... چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام! درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم! دلم نمی خواهد غمت را ببینم ... می خواهم شاد باشی ... این را من می خواهم ... تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا. من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ... نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد. شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟ اما، نه من هم دل به دلت بیدارم! فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق !
نوشتت قشنگ بود. لذت بردم
از پدرتم هر وقت حال داشتی بگو ببینم میتونم کاری بکنم یا نه
سحر ها حتما هندوانه، خربزه، طالبی، شیر، شربت آبلیمو، خاکشیر ابلیمو، یکی شو بخور. بزار آب بدنت حفظ بشه، زیاد به خودت فشار نیار، اصلا برات خوب نیست.
به این فکر کن که چند مدت دیگه که ازدواج کنی میری سر خونه زندگی خودت و راحت میشی.
خجالت می کشم کامل بخونمش.
آرزو می کنم وقتی ازدواج کردی. کلبه تنهاییت بشه کلبه عشق و محبت. آخه دنیا که همش نباید تنهایی باشه.
خدایا شکرت که اینقدر به ما توجه داری و اما ماچه؟ زمانی به یادتیم که واقعآ در مشکلی گرفتار شده ایم .
خدایا به خاطر تموم مهربونی هات شکر
عزیزم چرا وقتی اینقدر عصبی و ناراحتی چیزی در مورد علتش نمینویسی.باور کن حرف زدن سبکت میکنه.حتی اگه نمیخوای کسی هم بخونه فقط برای خودت یه جا بنویس که کسی نخونه.ناسلامتی داری عروس میشی.باید شاد باشی و بخندی فقط.
جواب سوالت رو تو وبلاگم دادم.
حالا کی عروسیه به سلامتی؟
فوق العده بود. تبریک میگم واقعا پست خیلی قشنگی بود.
کوله بارت بربند. شاید این چند شب فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم.
بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم . میشود آسان رفت. می شود کاری کرد که رضا باشد.
ای سبکبال در این راه شگرف در دعای سحرت در مناجات خدایی شدنت هرگز از یاد مبر در من جا مانده بسی محتاجم .
التماس دعا
نردبان دلم شکسته است
می شود کمی برای من دعا کنی؟
یا اگر خدا اجازه می دهد کمی به جای من خدا خدا کنی؟
راستش دلم مثل یک نماز بین راه !
خسته و شکسته است
می شود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا کنی؟
سلام
خوشحالم که با راز و نیازت کمی حالت بهتره به همین روش ادامه بده خودش حالت رو بهتر میکنه
شاد باشی
سلام
نخست ٬ سپاس بابت حضورت و دیگر این که از این نوشته ات لذت بردم که آرامشی خاص در آن نهفته بود و زیبا بود .
موفق باشی و التماس دعا
قشنگ بود عزیزم...
عصبی نباش خانمیبه خودت مسلط باش...
سلام..تو پستهای قبلیت خیلی عصبی بودی...من واقعا تا به حال برای تعداد کمی دعا کردم(۳ یا ۴ تا)باور کن....برای تو هم دعا میکنم....موفق باشی و شاد شاد شاد....فکر کنم وبلاگتو کلا عوض کردی چون تو دوستانم بودی ولی الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد اسمتونو.....خیلی خیلی موفق باشی
با تشکر الکس
سلام...ببخشید که شما رو یادم رفته بود...اگه کمکی از دست ما بر میاد بگید...نمیدونم بگم یا نه ولی میدونم که الان شاید حالشو نداشته باشید..درس جدید آموزش زبان آلمانی رو در وبلاگم قرار دادم...اگه نیومدید هم عیبی نداره....به نظر من که شما فقط باید صبور باشید چون یه مدت سختی میکشید بعدش زندگی به روال میفته...البته با تلاش خودتون...اگه کمکی از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم...ممنون
با تشکر؛؛الکس؛؛
سلام دوست عزیز وب زیبایی داری راستی من شما رو لین کردم توهم اگه خوشت اومد میتونی لینکم کنی
سلام عزیزم خوبی؟
متن خیلی قشنگی بود.راستی چرا با بابات اینهمه مشکل داری؟
نمیدونم باید بگم یا نه..ولی منم مثل تو از بابام متنفر بودم...تا اینکه پارسال مرد...
راستش بعد از مرگش یه مقدار پشیمون شدم چون حس کردم به اون بدی که من فکر میکردم نبود!!
ولی یه چیزو مطمئنم:بودنش خیلی بهتر از نبودنش بود...
تو فقط سعی کن صبر داشته باشی و تا اونجایی که میتونی سر به سرش نذار...تنها راهنمایی که از دستم برمیاد...متاسفم...
سلام
ایامیدانید.......بیا یه سر بزن تا بدانید